شیخ رجبعلی خیّاط و از کار افتادنِ گرامافون
24 آبان 1395 توسط قتیل العبرات
یکی از فرزندان مرحوم رجبعلی خیّاط(رحمه الله علیه) نقل می کند که: با پدرم به جشن عروسی یکی از بستگان رفتیم. میزبان که متوجه آمدن شیخ شد، از جوان ها خواست گرامافون را خاموش کنند. ما داخل مجلس شدیم. جوان ها آمدند ببینند چه کسی آمده که آن ها نباید از گرامافون استفاده کنند. وقتی شیخ را نشان دادند، گفتند ای بابا به خاطر او ما گرامافون را خاموش کنیم؟! و دوباره رفتند و آن را روشن کردند.
من نصف بستنی را خورده بودم که پدرم به دست من زد که:«بلند شو برویم»
من که توجه نداشتم موضوع چیست، گفتم: آقا جان من هنوز بستنیم را نخورده ام.
پدرم گفت::«خیلی خوب، بلندشو.»
شنیدم همین که ما از در خارج شدیم گرامافون سوخت، یکی دیگر آوردند آن هم سوخت. این واقعه موجب شد که میزبان به صف ارادتمندان شیخ بپیوندد. کیمیای محبت، صفحه117