هیچ کس را ندارم...
? هیچ کس را ندارم…. ?
19 ساله بود. بچه افغانستان اما سال ها بود توی ایران زندگی میکرد همه خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود جنگ که شروع شد به جبهه رفت بعد مدتی هم به شهادت رسید هیچ کسی را در این دنیا نداشت حتی کسی را نداشت که پیکرش را تحویل بگیرد.
رفیقاش می گفتند پس از باز کردن معبر مین به سیم خاردار حلقوی رسیدیم که به هیچ عنوان نمیشد آنرا قطع کرد چون اگر سیم را قطع میکردیم سیم ها جمع شده و معبر منفجر میشد در همین حین یک جوان به روی سیم های خاردار خوابید بعد هم گفت همه از روی من عبور کنید. بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند. صبح عملیات پیکر بی جان اش را لا به لای سیم های خاردار پیدا کردیم.
بعد از شهادتش هیچ کس را نداشت حتی پیکرش را تحویل بگیرد. روی سنگ قبر این شهید بزرگوار چنین نگاشته اند: « مادران و خواهران؟! بر سر مزار من گریه کنید که من در این شهر غریبم و پدر مادر و خواهری ندارم که برایم گریه کنند
شھید رجب غلامی