یا فارس الحجاز

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

غارت...

20 شهریور 1398 توسط قتیل العبرات
غارت...

بخشی از غارت خیام، در بیان جانسوز دختر امام حسین علیه السلام. ( آجرک الله یاصاحب الزمان )
فاطمه صغرا گوید: من بعد از شهادت پدر بزرگوار خود مدهوش و حیران بر در خیمه ایستاده بودم. پدر و برادران و خویشان خود را در میان خاک و خون مى دیدم و در احوال خود متفکّر بودم که اشقیاى بنى امیّه با ما چه خواهند کرد. آیا خواهند کشت یا اسیر خواهند کرد؟ ناگاه دیدم سواره اى پیدا شد و نیزه در دست داشت، و بر پشت زنان مى زد و ایشان مى گریختند و آنچه داشتند غارت مى کرد و ایشان فریاد مى کردند که: وا جدّاه وا أبتا وا علیّا وا قلّة ناصراه وا حسیناه، آیا مسلمانى در میان این گروه نیست که ما را یارى کند؟ آیا مؤمنى در میان این جماعت نیست که ما را پناه دهد؟ من از مشاهده این حال بر خود لرزیدم و عمّه هاى خود را مى جستم که بر ایشان پناه برم. ناگاه دیدم که نظر آن لعین بر من افتاد و من گریختم. ناگاه دیدم که سنان نیزه اش بر میان کتف من آمد و بر صورت افتادم. پس گوش مرا درید و گوشواره مرا برداشت، و مقنعه از سر من کشید، و مرا گذاشت و متوجّه خیمه‌ها شد، و من بیهوش شدم. چون به هوش آمدم دیدم عمّه‌ام بر سر من نشسته و مى گرید. گفت: برخیز که برویم و ببینیم که بر سر سایر دختران و برادر بیمار تو چه آمد. گفتم: اى عمّه چادرى از براى من نیست. گفت: من نیز مثل توام. چون به خیمه در آمدیم دیدیم که همه اسباب را غارت کرده اند، و برادرم امام زین العابدین علیه السّلام از بیمارى و تشنگى بر رو افتاده و بر احوال ما مى گرید.
جلاء العیون ص 93

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

اسمش هم عباس بود...

19 شهریور 1398 توسط قتیل العبرات
اسمش هم عباس بود...

عباس همیشه میگفت:
دوست دارم محرم شهید بشم و
عاشورا دفنم کنند و شبیه حضرت
عباس (ع) باشم، هفتم محرم سال
1375 عبـاس صابـری بـا دستان
قلم شده، شهـید و روز عاشـورا
تشییع شد.

شهـیدعبـاس صـابری

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

شمر هم مسلمان بود...

19 شهریور 1398 توسط قتیل العبرات
شمر هم مسلمان بود...

شمر نمازش را می‌خواند،
روزه‌اش را هم می‌گرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمی‌کرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود…
معاویه و ابن‌زیاد و عمربن‌سعد هم همین‌طور…
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که می‌خوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله…»هایش؛
لحظه‌ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله…» شامل حال ما هم بشود؟؟!

نکند امام زمانمان رو تنها بگذاریم؟

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

گریه ابلیس در عاشورا...

18 شهریور 1398 توسط قتیل العبرات
گریه ابلیس در عاشورا...

پدر آیت الله سید محمدتقی مدرسی نقل می کند:
عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.

گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟
گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.
گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟

گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
السلام علیک یا ابا عبدالله (ع) یا باب رحمه الله الواسعه
داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷

شما باید برای دیدن نظرات وارد سامانه شوید در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

دختر شمر...

15 شهریور 1398 توسط قتیل العبرات

دخترﮎ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺟﻤﻌﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺗﻌﺰﯾﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺩ
ﻣﯿﺸﻮﺩ،
ﺩﺭﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻭﻗﻤﻘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ;
ﺁﻧﻄﺮف تر ﺷﻤﺮ ﺑﺎ ﻫﯿﺒﺘﯽ ﺧﺸﻦ، ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ‏(علیه السلام )
ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ ﻭ ﻧﻌﺮﻩ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻛﻪ ﻗﻄره ﺍی ﺁﺏ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻧﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺭﺳﻴﺪ ،
ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ…
دخترک ﺑﺎ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻌﺰﯾﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ.
ﺍﺯ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺷﻤﺮ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ…
ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ‏(علیه السلام ‏) ﻣﯽ ﺍﻳﺴﺘﺪ
ﻗﻤﻘﻤﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ: ﺑﻴﺎ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭ !!
ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ…
ﻭ ﺭﺟﺰ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﺸﻮﺩ!
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
” ﺑﺨﻮﺭ،ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺁﻭﺭﺩﻡ ”
ﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﻤﺮ ،
‏( ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺍﻧﻮ ﺯﺩﻩ‏)
ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ…
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻗﻄﺮﺍﺕ ﺍﺷﮏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ.
در ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
” ﺑﺎﺑﺎ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ “…
و ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻖ ﻫﻖ ﻣﺮﺩﻡ که ﻓﻀﺎ ﺭﺍ پر کرده بود.

There are 7 comments on this post but you must be logged in to see the comments. در حال حاضر وارد شده اید !

If you have no account yet, you can register now...
(It only takes a few seconds!)


فرم در حال بارگذاری ...

  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 79
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

یا فارس الحجاز

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آثار معنوی احترام به پدر و مادر
  • احادیث
  • بنده خدابودن
    • سیمای فرزانگان
  • در مسیر آرامش
  • دست نوشته های خودم
  • دل نوشته
  • سیاسی
  • شعر
  • شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
  • شهدا
  • لیله ارغائب
  • مدافع حرم
  • مناسبتها
    • انتخابات اسفند94
    • عید نوروز

Random photo

چادر نماز فاطمه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

مطالب با رتبه بالا

  • شیوه های همسرداری (5.00)
  • موسی(علیه السلام)درخواست کرد که از امت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) قرار داده شود: (5.00)
  • کاربر همیشه آنلاین .... (5.00)
  • تبریک و تهنیت خدمت استاد ظهیری بمناسبت انتصاب به معاونت فرهنگی حوزه های علمیه خواهران سراسر کشور از طرف معاونان فرهنگی مدارس علمیه خواهران سراسر استان فارس (5.00)
  • مثل گندم باش... (5.00)

.

.........
log
... ......... ......
☼ ساخت کد صوتی مهدوی برای وبلاگ ☼

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس