انتظار شهدا از ما
یک مشت گندم
خانواده هشت نفره«ستوده» در روستای«خیرآباد» فسا زندگی می کردند.پدر خانواده کشاورز بود و روی زمین دیگران کار می کرد. وضعشان خوب نبودو بعضی روزها حتی یک وعده غذا برای خوردن نداشتند.
یک روز که همه شان گرسنگی کشیده بودند، مادر کمی گندم از همسایه قرض کرد.آن قدری نبود که بشود از آن برای همه نان پخت. مادر ابتکاری کرد و گندم ها را در تابه ای برشته کرد و به هرکدام از بچه ها یک مشت ازآن داد تا ته دلشان را بگیرد، خودش و حاج آقا هم فقط یک مشت خوردند. مردستان3-آن مرد، به اهتمام محمد علی صمدی، بخش دوم، صفحه57
هدیه صداقت به انسانها:
صداقت ممکن است دوستان زیادی به تو ندهد، اما همیشه بهترین و ماندگارترین نوعش را به تو می بخشد.
خدایا !دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است…فقط من باشم وتو، فقط من و تو
الهی رشته امید ما را با منع کردن لطفت قطع مکن . (لا تَقطَع رَجائَنا بِمَنعِک )
این جمله ای بود که بعد از شنیدن آرای انتخابات به ذهنم خطور کرد.