صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
سلام امام زمانم
#یاصاحب_الزمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار بر ملا خواهد شد
در راه، عزیزی است که با آمدنش
هر قطب نما، قطب نما خواهد شد
سلام امام زمانم
#یاصاحب_الزمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار بر ملا خواهد شد
در راه، عزیزی است که با آمدنش
هر قطب نما، قطب نما خواهد شد
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله): محبوب ترین خلایق نزد خدا، جوان خوش سیمایی است که جوانی و زیبایی خود را برای خدا و در راه طاعت او بگذارد. خداوند رحمان به وجود چنین جوانی بر فرشتگان می بالد و می فرماید:«این است بنده ی راستین من!»
میزان الحکمه/ حدیث9096
کینه ی مأمون
رضا به طوس غریب و حسین به کربلا
به هر دو تن بگریم یا بر حسین تنها
ز بهر شاه شهیدان، حسین گریانم
برای بی کسی آن غریب نالانم
اما برای رضای غریب می گریم
که بود بی کس و بی طبیب، می گریم
چو داده زهر جفا بر رضا آن مأمون
ز درد دل بنالید بی کس و محزون
همین بگفت ابا صلت! غریب و بیمارم
ز دست کینه ی مأمون، ببین گرفتارم
ببین ز اهل و عیالم مرا جدا نمود
ببین به زهر، منِ مظلوم او شهید نمود اصول مداحی/ جلد اول/صفحه 200
از موسی بن سیار منقول است که گفت: در رکاب امام رضا(علیه السلام) حرکت می کردیم، هر دو پیشاپیش قافله در حرکت بودیم؛ قافله ی اصحاب و مؤمنین در دنبال بودند. وقت نماز شد حضرت پیاده شدند، به من فرمودند: اذان بگو تا نماز بخوانیم. عرض کردم: آقا! تأمّل بفرمایید تا قافله برسد همه با هم نماز بخوانیم. حضرت فرمود: «هرگز نماز را از اول وقت عقب نینداز»
من اذان گفتم و نماز را با حضرت خواندم. سپس حرکت کردیم . بعد دیدیم از دور جنازه ای را روی دست گرفته اند و می خواهند ببرند دفن کنند. امام رضا(علیه السلام) تا چشمشان به جنازه افتاد، رو به جنازه شتافته و خودشان را به آن رساندند. جنازه را به دوش گرفتند و به تعبیر راوی خودشان را به جنازه می چسبانیدند یعنی نهایت اشتیاق و علاقه شان را اظهار می داشتند.
از مضمون روایت اینطور فهمیده می شود که پس از غسل و کفن بوده است. می گوید: حضرت در قبر او وارد شدند و خودشان جنازه را گرفته و در قبر نهادند، هنگامی که صورتش را می خواستند به روی خاک گذارند، جنازه را در بر گرفتند و فرمودند: گوارا باد بر تو به انچه رسیدی و ایّام اندوه و غصّه گذشت. صورت به صورت گذاشتند و از قبر بیرون آمدند.
عرض کردم: آقا شما که قبلاً اینجا تشریف نیاورده بودید، این شخص کی بود؟ فرمودند: دوستی از دوستان مابود امّا ما را ندیده بود. عرض کردم: او را از کجا شناختید؟ فرمودند: آیا نمی دانی که هر بامداد و پسین عمل هر مؤمنی را به ما عرضه می دارند…
داستانهای پراکنده از آثار شهید آیت الله دستغیب/ جلد 3/ صفحه 176-175
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت را از خون جگر، باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت
دل را تهی زخونِ دلِ چند ساله کرد
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
گلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
کشکول شمس/تألیفحجت الاسلامشیخ علی میر خلف زاده/ صفحه273