چادر آزادگی بر سرکشیم در صف یاران زهرا(سلام الله علیها) پر کشیم
بد حجابی، را بدیدم در گذر غرق ظاهر بود و جلب رهگذر
گفتمش این کار را چون می کنی بهر شهوت خلق مفتون می کنی
خود نمایی ره به گمراهی کشد جلب نامحرم به بیراهی کشد
گفت آزادم چنین ره طی کنم آنچه دلم خواهم بود را پی کنم
گفتمش راهت پر از تقصیرهاست عقل تو در بند و در زنجیرهاست
راه تو غیر از ره دینت بود چون هوای نفس آئینت بود
خلقت تونی براین تزیین بود مد پرستی نی طریق دین بود
لحظه ای در کار خود اندیشه کن اندر این ره عقل خود را پیشه کن
عاقبت بنگر قیامت یاد کن با خدا باش و به او دل شاد کن
گفت ما را خوش نصیحت می کنی غافلان آگه زغفلت می کنی
این حقایق نزد من مستور بود زین سبب مویا تنم مکشوف بود
یار ما حق است عشق از آن اوست نی هوسبازان در ظاهر چو دوست
من ندارم عذر از اعمال خویش خود نمایی های پر اغفال خویش
چون کنم با آن نگاه در گذر چون که با من در گنه شد رهگذر
گفتمش احسنت برگفتار تو این حقیقت فهمی و اقرار تو
توبه کن در پیش حق محبوب باش ساده پوشی پیشه کن محجوب باش
حجب و عفت نعمت واهب بود ستر موها و تنت واجب بود
آنچه مستثنای از پوشش بگشت قرص صورت باشد و کفین دست
گفت خاطی بودم وصائب شدم معصیت می کردم و تائب شدم
زین سپس در پرتوی احکام دین جنگ با میل وهوس هایم ببین
با عفاف و پوششی کامل شوم بر رضای رب خود نائل شوم
می زنم فریاد یا اهل الهوی من شدم آزاد از قید هوی
چادر آزادگی بر سر کشم در ره یاران زهرا پر کش