زبان حال مدافع حرم
گفتم کجا، گفتا دمشق گفتم چرا، گفتا که عشق
گفتم وّکی گفتا که حال گفتم بمان، گفتا محال
گفتم مرو، گفتا که لا برپاست آن جا کربلا
باید دلی یاری کنم زینب علمداری کنم
گفتم چه داری با حسین گفتا وفای عهد و دین
گفتم حرامی بسته راه گفتا که زینب بی پناه
گفتم که راه چاره چیست گفتا فقط آزادگی است
گفتم مرو خوبم ز دست گفتا که زینب بی کس است
گفتم چه بغضت در گلو گفتا غم معجود مو
گفتم چه جویی در دمشق گفتا که جانبازی به عشق
گفتم چه خواهی یاس را گفتا، شدن عباس را
گفتم سرت گردد جدا گردد به دست اشقیا
گفتا فدای فاطمه پا و سر و دستم همه
گفتم اگر گردی هلاک؟ صد پاره تن اُفتی به خاک
گفتا که می گردم شهید در پیش زهرا رو سفید