از قافله عشق جاماندیم...
از قافله های شهدا جا ماندیم
رفتند رفیقان و چه تنها ماندیم
افسوس که در زمانه دلتنگی
مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم
از قافله های شهدا جا ماندیم
رفتند رفیقان و چه تنها ماندیم
افسوس که در زمانه دلتنگی
مجروح شدیم اسیر دنیا ماندیم
شهید عباسعلی فتاحی:
عباسعلی بچه دولت آباد اصفهان بود.سال شصت به شش زبان زنده ی دنیا تسلط داشت. تک فرزند خانواده هم بود.زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…
عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند:آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه ، بزرگترین اشتباهه….
بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهیدخرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود…
پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوقت با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… و تخریبچی ها رفتند…
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده ، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد…
زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید…
عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند….
جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت:صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده ، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین. گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه!ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند:مادر! عراقیها سرش عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم…
مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
راوی: محمد احمدیان از بچه های تفحص
جای همه دوستان کوثربلاگی خالی بود دیروز رفتیم دیدار مادر شهید محمد مهدی نجیبی، مادری که هنوز بعد از 31سال اسم پسرش را می آوردی، اشک بر چشمانش حلقه می زد. از خاطرات پسرش برایمان گفت و از مداومت شهید بر قرآن خواندن، وصیت نامه شهید را خواندیم، اما همش در ذهنم می گذشت که اگر مادر شهید نجیبی بفهمد که نمایندگان مجلسی که با خون پسرش به این مقام رسیدند به جای عکس سلفی با خانواده شهدا با یک خانم غربی، عکس سلفی گرفته اند، چه احساسی پیدا می کند، اما خدا راشکر مثل اینکه نشنیده بودند، خدا کند این خبر به گوش هیچکدام از خانواده شهدا نرسد…
شهید محمد مسرور اولین طلبه شهید مدافع حرم استان فارس از زبان همسرشان خانم زهرا انجین از طلاب حوزه علمیه الزهرا(سلام الله علیها) شهرستان کازرون
شهید مسرورمتولد 1/1/1366در کازرون مصادف با مبعث رسول اکرم(صلی ا.. علیه وآله) چشم به چشم به جهان گشود.
از ویژگیهای بارز اخلاقی ایشان ادب و حیای والا بود.
در مواجهه با نامحرم همیشه سر به زیر بودند و هیچ گاه به صورت نامحرم نگاه نمی کردند. اهل انفاق و صدقه بودند و به دوستان طلبه یشان که وضع مالی خوبی نداشتند؛کمک می کردند.
به شهدا خیلی علاقه داشتند و کل زندگیشان وقف شهدا بود.برای اولین بار در حوزه علمیه برادران کازرون، واحد شهدا را راه اندازی کرده و وبلاگ مشهورشهدا را مدیریت می کردند.
غسل روز جمعه ی ایشان ترک نمی شدب ه گونه ای که همرزمانشان می گویند در هوای بسیار سرد سوریه هم با آب خیلی سرد غسل جمعه را انجام می دادند.
همیشه ظاهری بسیار مرتب و عطرآگین داشتند و توسل و ارادت خاصی به حضرت زهرا)سلام ا… علیها) داشتند.
صیغه عقدشان در کنار قبور شهدای گمنام با نام مادر پهلوشکسته برگزار شد و بعد از 6 ماه برای دفاع از اسلام داوطلبانه راهی سوریه شدند و روز16/11/1394 در عملیاتی که به نام حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود در آزادسازی دوشهر شیعه نشین مانند حضرت از ناحیه پهلو مورد اصابت تک تیرانداز قرار گرفتند و از ناحیه سینه مجروح شده و زندگیشان را فدای دفاع از اسلام و عمه سادات کردند.
دیروز وطن معنی غم را فهمید
با سایه ی جنگ ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من امّاو
معنای مدافع حرم را فهمید…??